بابا....

ساخت وبلاگ
 

بابا....

خسته ام بابا.....

از این آدمها....

چشم بابا ....چشم.....

دیگه ساکت میشم

دیگه هیچی نمیگم

دیگه غر نمیزنم

بازم سکوت میکنم

مثل همیشه شکایت هام بمونه وقتی خودتو دیدم

وقتی اومدم پیشت

اگه میدونستی چقدر حرف....

چقدر درد دل دارم

چقدر شکایت دارم از این و اون

چقدر دلم زخمی شده از روزگار

فکر میکنی اونموقع حوصله شنیدن همشو داری؟

یا بازم میگی آروم باش بسه دیگه...

بعدم بغلم میکنی سرمو میچسبونی به سینه ات

منو با ضربان دردناک قلبت آرومم میکنی

تا دیگه هیچی نگم

باشه بابا ببخش منو

مثل همیشه که میبخشیدیم

دلم برای بغلت تنگ شده بابا

عقل و عشق...
ما را در سایت عقل و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahaariy بازدید : 310 تاريخ : شنبه 20 آبان 1396 ساعت: 20:16